زخم ها خوب می شوند اما.... خوب شدن با مثل روز اول شدن خیلی فرق دارد
ماموریت شما در زندگی با مشکل زیستن نیست بلکه با انگیزه زیستن است
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندام ,یه باشگاه زیبایی افکارهم داشتیم;مشکل امروز ما اندامها نیستند ,افکار ها هستند.
مردی که کوه را از میان برداشت کسی نود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد....
بعضی وقتها آدم ها الماسی تو دست دارن...
بعد چشمشون به یه گردو می افته ,دولا میشن تا گردو روبردارند,
الماس می افته تو شیب زمین و قل می خوره و تو عمق چاهی فرو میره...
می دونی چی میمونه؟
یه آدم ...
یه دهن باز...
یک گردو پوک...
یکدنیا حسرت
نمی دونم چه جوری و از کجا شروع کنم ولی بهتره از اول بگم خیلی عصبانیم خیلی حرصم در اومده از بعضی آدما از بعضی حرفا از بعضی آدمای پررو که انگار نه انگار اخرتی هست حسابی هست کتابی هست نه اینکه فکر کنید نمی دونند نه خیلی هم خوب میدونن و خیلی خوب هم سنگشو به سینه میزنند خیلی عالی برای من و تو ازش حرف میزنند تازه میگن هرکسی نبود و پشت سرش حرف زدی میشه غیبت و اگر اون چیزی که میگن درست نباشه یا اثبات نشده باشه یعنی خلافش ثابت نشده باشه میشه تهمت و تهمت خیلی بار سنگینیه اما نمی دونم چرا خودشون که بلدن چرا خوابشون نمی بره چرا خودشون پا بند حرفاشون نیستن چرا چرا بعضی ها فکر نمی کنن همون کاری خودشون میکنن هم درست نیست اونم غیبت و تهمته البته اونی که دربارش غیبت میشه یا بهش تهمت میزنه یه جورایی گناهانش پاک میشه و بخصوص کسی که بفهمه این تهمت ها رو ولی نتونه از خودش دفاع کنه یعنی جایی نباشه که بتونه از خودش دفاع کنه خدایا تا کی باید خورشد حقیقت پنهان باشه به قول مختار زمانی که می خواست بره و شهید شه گفت:امروز به جنگ تزویر و ریا میرویم خدایا از آن زمان تا به حال این تزویر بوده که ابرهای جهالت رو روی خورشید حقیقت گرفته پس آن باد کجاست تا ببرد این ابرهای تزویررا خدایا به حق ایام سوگواری اربعین حسینی این ابرهای تیره تزویر را نابود کن (ببخشید اگر پراکنده بود ابنا فقط یه درد دل بود تازه خلاصه شده)
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند. صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد. سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد....
ادامه داستانسلام فردا شب یلداست البته اگرسالم بمونیم گوش به گوش رسیده بی خطر میگذره به گوش ماهم رسیده حالا که معلوم نیست چی میشه بهتر یکم بیشتر راجع به این شب بدونیم اینم یه سری اطلاعات کوچولو از این شب اینا رو که خوندم کلی کیف کردم بخونید تا شما هم کیف کنید
شب یلداتون عالی بگذره
واژه «یلدا» ریشه سریانی دارد و بهمعنای «ولادت» و «تولد» است. منظور از تولد، ولادت خورشید (مهر/میترا) است. رومیان آن را ناتالیس آنایکتوس یعنی روز تولد مهر شکستناپذیر مینامند. ابوریحان بیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانستهاست.
تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانیترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر میپاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا میرسید، آتش میافروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر میآوردند و خوانی ویژه میگستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوههای خشک در سفره مینهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوههای تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد. در آیینهای ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی میگستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآوردهها و فرآوردههای خوردنی فصل و خوراکهای گوناگون، خوراک مقدس مانند «میزد» نیز نهاده میشد.
ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنه? کوههای البرز به انتظار باززاییده شدن خورشید مینشستند. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را میخوانند که دعای شکرانه نعمت بودهاست. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز مینامیدند).خورروز در ایران باستان روز برابری انسانها بود در این روز همگان از جمله پادشاه لباس ساده میپوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستور دادن به دیگری نداشت و کارها داوطلبانه انجام میگرفت نه تحت امر. در این روز جنگ کردن و خونریزی حتی کشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود این موضوع را نیروهای متخاصم با ایرانیان نیز میدانستند و در جبههها رعایت میکردند و خونریزی به طور موقت متوقف میشد و بسیار دیده شده که همین قطع موقت جنگ به صلح طولانی و صفا تبدیل شده است. در این روز بیشتر از این رو دست از کار میکشیدند که نمیخواستند احیاناً مرتکب بدی شوند که آیین مهر ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ میشمرد. ایرانیان به سرو به چشم مظهر قدرت در برابر تاریکی و سرما مینگریستند و در خورروز در برابر آن میایستادند و عهد میکردند که تا سال بعد یک سرو دیگر بکارند.