انشاالله این برف مقدمه ای باشه برای سیرابی زاینده رودمون که مدتهاست لب تشنه منتظره رسیدن آبه
خدایا سیراب کن زاینده رودمونو که سیرابی زاینده رو یعنی امید دوباره در دل اصفهان دود گرفته
این عکس مربوط به ساعت: 13:20 امروز
واین عکس مربوط به 5دقیقه قبل
خدایا سپاس تو را به خاطر این برف زیبا
پی نوشت : پست قبلی رو هم دریابید
سلام
اینکه من نمیدونم چی بنویسم خوبه یابد؟
اینکه من نمیدونم چی بنویسم یعنی دارم پیر میشم یانه؟
اینکه من نمیدونم چی بنویسم یعنی دارم الزایمر میگیرم یانه؟
اینکه من نمیدونم چی بنویسم یعنی من بی خاصیتم؟ یا اتفاق جالبی اطرافم نیفتاده؟
هان کدومشه ؟چرا من نمیدونم چی بنویسم؟چرا؟
کی پاسخگو این ندانستنه پس چرا مسئولین پاسخگو نیستن چرا؟ ایشششششش
این منم زمانی که نمی دونم چی بنویسم
این روزها توی اهواز مردم جمع شدن که نذارن کارونشون خشک بشه که نذارن آب کارون به زاینده رود وصل شه که میخوان کارونشون سرنوشتش مثل زاینده رودما نشه من بهشون آفرین میگم که انقدر محکم وایسادن و دارن از اون چیزی که حقشونه دفاع میکنن
ولی دلم برای زاینده رود خودمون میسوزه زاینده رودی که می تونست پرآب باشه وپایه های سی و سه پل روباموج ابش استوارنگه داره زاینده رودی که میتونست غم و غصه اهالی شهرشو مثل یک سنگ صبور بشنوه و باهاشون هم دردی کنه بره به پل خواجو و صدای عاشقی رو به معشوقش برسونه میتونست شالیزارهاشو پرآب کنه ولی مظلوم واقع شد تقسیمش کردن به چندین شهر ولی هیچ کس صدای از دادخواهی بلند نکرد هیچ کس اعتراضی نکرد همه نشستیم و پایین رفتن و خشک شدنشو به چشم دیدم دریغ از یک فریاد با بی رحمی از وسط دل خشک شدش راه رفتیم وخوشحال بودیم که میتونیم کف زاینده رود رو ببینیم حالا میخوان اب کارون رو وصل کنن به زاینده رود اما باز هم زاینده رود مظلوم میمونه و خشکیش
زاینده رو شرمندتم که هیچ کس هیچ کاری برات نکرد و بی مهری کردن درحقت
این نظر منه و اصلا قرارنیست که همه باهاش موافق باشن
به نظرمن اینکه یه دهه هفتادی یا هشتادی کودکی و نوجوانیشون با ما دهه 60 ها خیلی فرق داره زیاد مهم نیست, عجیب نیست چرا؟
چون دهه ای که به دنیا اومدن اینجوریه، اینجوری پرورش پیدا کردن و اینجوری بزرگ شدن
عجب و مهم اینکه یه دهه 60 با تمام اون ادعای 60 بودنش خودشو شبیه یه دهه 70 نکنه مثل اونا فک نکنه مثل اونا رفتارنکنه
این نظر منه
پی نوشت: پست پایینی رو از دست ندید
دوستان عزیز این مطلب یه نقده به بعضی دهه 60 هانه دهه هفتادی ها این مطلب با مطلب نوستالوژی فرق داره
چند لحظه پیش بود که خواستم یه پست از سخن بزرگان یا یه سخن مفهومی بذارم برای همین گوگل رو باز کردم و نوشتم سخنان مفهوم ...که یه لیستی هم باز شد ولی یه لحظه به خودم گفتم خب من این سخن که از یک بزرگی هست مینویسم توی وبلاگم احتمالا سخنی رو میذارم که ازش خوش میاد و ممکنه بقیه هم خوششون بیاد وبیان بگن خب بود یا عالی بود یا هرچیز دیگه ای ولی خدا وکیلی این همه سخن خوب و عالی ,این همه سخن که برگرفته از سالها تفکر و اندیشه رو چقدر بهش توجه میکنیم چقدر تو زندگیمون ازش استفاده میکنیم چقدر بهش عمل میکنیم خودم به شخصه فقط میخونم نهایتا یه دوسه ساعت هم بهش فکر میکنم ولی بعد کلا از ذهنم میره و دیگه فراموش میشه حتی اگر بنویسیمش, شاید هیچ وقت سراغش نرم و نخونم .پس چرا منی که به این زودی این سخنان از یادم میره چرا بیام اینجا اون سخن رو بنویسم و اینجوری به بقیه القا بشه که من این سخن رو عمل میکنم به نظرم درست نیست این کار یه جورایی ادعاست براهمین سعی میکنم سخنی رو بنویسم از بزرگان که بهش عمل میکنم و هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه مثل همین سخنانی که گوشه وبم نوشتم راستی سعی کنیم به وبلاگایی که سر میزنیم حتما حرفهای زیر عکسشونو بخونیم به نظرم تفکرات نویسنده توی این حرفها مستتره