سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة

دوباره امدم می دانم یک مقداری دیر شد آخه توی این مدت هیچ چیزی که به نظر خودم جالب باشه و بتونه برای یک وبلاگ مناسب باشه به یادم نیامد تا اینکه تصمیم گرفتم راجع به یک مسئله جدی جدی که همیشه و همجا مثل یک سایه ، یا شایدم مثل یک بختک یا بهتره این چیزی که همیشه و همجا همراهمون هست و هیچوقتم نمی تونیم ازش جداشیم و از زمانی که روح در کالبد ما دمیده شده تا آخر آخر همراهمونه با احترام و ادب بیشتری یاد کنیم و صداش بزنیم می خواهید بگم اون چیه اون چیز سه حرفه اسمشمرگه آره مرگ همون که همومن می شناسیمش شایدم خیلی وقتا ازش ترسیدیم یا شایدم خودمونو کاملا آماده کرده باشیم و هیچ ترسی ازش نداشته باشیم و همیشه منتظرباشیم این ادعا ممکنه برای

 بعضی آدما واقعی باشه اما خیلی از ما از اسم مرگ هم می ترسیم خوب طبیعیه که بترسیم

ولی بعضی موقع ها هم همین ما آدمای ترسو قلقلکمون می شه که راجع بهش حرف بزنیم و دلمون بخواد بیشتر راجع بهش بدونیم

اما واقعا مرگ چیزی عجیبیه نه؟ تصورشو بکنید توی هر لحظه ای می تونه به سراغ آدم بیاد یعنی واقعا تو یک ثانیه شما یا من می تونیم نباشیم همین الان ممکنه من در حا ل تایپ کردن قلبم از کار بیفته و…. دیگه تما م ممکنه توی بهترین لحضه ای زندگیتون یا شاید توی یک

جشن عروسی نا گهان نفس آدم بگیره و دیگه هیچ وقت نفس نکشه شاید توی این لحظه ها مرگ نا خوشایند وبیرحم باشه اما یک موقع هایی هم مرگ نعمتی از سوی خداوند است مثلا تصور کنید آدمی که در یک تصادف خدایی نکرده از گردن به پایین فلج شده باشه و نتونه هیچ کاری انچام بده اون موقع چی بازم مرگ بیرحمه یا نه نعمته یا آدمی خدای نکرده یک بیماری لاعلاج داره و میدونه چیزی از عمرش باقی نمونده اما دکترها بازم براش یک سری طول درمان سخت و جان فرسا در نظر گرفتن به نظر شما اگه خیلی زود قبل ازان همه درمان های سخت و بی فایده خدا نعمت مرگو بهش بده بهتره یا اینکه بمونه و یک سری درمان بیهوده بکشه ؟می دونم که آدما هر چقدر توی دنیا عذاب بکشند عذاب آخرتشون کمتر می شه اما منظورم اینه که بعضی وقت ها مرگ یک نعمته یعنی هر چی خدا داده توش یک خیری برای انسان داره

در آخر می خوام بگم مرگ خیلی نزدیک و خیلی دوره پس بهش احترام بذاریم و خودمونو نه خیلی بهش مشغول کنیم که از چیزای دیگه دور شیم نه خیلی بیخیالش شیم

ببخشید که توی این پست ناراحتتون کردم اما شاید یک تلنگری بود هم به خودم هم به شما که بدویم مرگ همیشه همراهمونه و اگه ما اونو یادمون بره اون خوب ما رو یادشه

                                                                                                   با تشکر

                                                                                                       پارمیدا



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ دوشنبه 86/4/18ساعت 3:37 عصر نویسنده پارمیدا | نظر

 

بازم سلام اینبار نمی خوام چیزی بگم یا به قول بعضی از کسی طرف داری کنم می خوام یک سوال بپرسم سوال که نه، می خوام با هم یکم فکر کنیم راجع به یک موضوع فکر کنید اگه به مدت یک هفته جای جنس مخالف خودتون بودید چیکار می کردید ؟ نگفتم بیست چهار ساعت چون زمان کمی برای انجام هر کاریه(به نظر من) نمی خوام از خود الانتان دور شوید می خوام با همین شخصیت خودتون اما با جنس دیگه یکم فکر کنید اما دقیق

منتظر نظراتتون هستم راستی عیدتونم مبارک



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ دوشنبه 85/12/21ساعت 8:4 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

 

              عشق تو خوابی بود من شدم تعبیرت

 

می روی حرفی نیست به سلامت

شاید این من بودم که تو را فرسودم

یا تو باید باشی یا من دلخسته

یا تو بگریز از من یا من دلبسته 

بین ما حرفی نیست جز سکوتی بیمار

من به تو پیوسته تو زدستم بیزار

بین ما دیواری فاصله بنشسته

هرچه به این دیوار سرزنم نشکسته

این چنین در گیرم به تو و تقدیرت

عشق تو خوابی بود و من شدم تعبیرت

 

با تشکر ازدوست خوبم پریا

 

نی نی کوچولو 

  

حرفهای تنهایی:

 

عکس رویاییت را نهادم توی قاب عکس طلایی

با کمی لاله رویش نوشتم لعنت عشق بر تو جدایی

 

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است

تا در آن دوست نباشد همه در یا بسته است

                                      

 

جهان فانی حس غربی دارد

ما در دیار غربت زندگی می کنیم

و ناله غم انگیز می شنویم

 

 من رنج تنهایی را می دانم

پس تجربه یه یخ زده را حس می کنم

پروانه ای اشک چشمانم را خشک می کند

 

پریا

 

کلام آخر

از روزهایت شتابا ن گذر مکن که در التهاب این شتاب

نه تنها سرآغاز خویش که حتی سر منزل مقصود را گم کنی

زندگی مسابقه نیست . زندگی یک سفر است

و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاریست

 

پارمیدا

               



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ دوشنبه 85/8/22ساعت 8:6 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

بعد از این که من این پستو شروع کردم به نوشتن خودم تا حدودی پشیمون شدم که چرا اینطوری فکر می کنم و دیگه در این عصر و زمان کسی به دختر به این شکل نگاه نمی کنه و آزادی های دخترا بیشتر شده اما هنوز این فکر تمام نشده بود که

یک اتفاق باعث شد برگردم سر حرف اولم می خوام بگم کدوم آزادی این آزادی از صد تا حبس بدتره اگر دقت کنید هر اتفاقی که تو جامعه از نظر اخلاقی می افته آخرش محکوم دخترای جامعه هستند باور نمی کنید پس بقیشو بخونید

نمونش طلاق تو جامعه زیاد شده دلیلش به خاطر اجار گذاشتن مهریه دختره است

مثلا سن ازدواج بالا رفته به خاطر پرو شدن دختراست (البته من هر چی میبینم ازدواج ها زیر بیست ساله)به خاطر زیاد خواهی دختراست نمونه دیگش می گن فساد زیاد شده؟ دلیلش نحوه لباس پوشدن دختراست اگر دخترا خوب بیان بیرون

هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افته می بینید همش زیر سر این دختره

اما پسرا ماه گل یکی از یکی دیگه گل ترنه به هر چی که دود داشته باشه معتاد معتاد می شن (البته که اینم تغصیر دختراست چون مثلا نمی تونه فلان دخترو بگیره افسردگی گرفته معتاد شده)

نه کار خلاف عرف شرع می کنن نه زیر ابرو برمی دارن نه موهاشونو سیخ سیخ می کنن نه اصلا ابدا با لباسای بد بیرون نمی آن همشونم دلاشون صاف صاف عین آینه اصلا سر هیچ دختری کلاه نمی ذارن ولی وای از دست این دخترا

حالا جالبه اینارو کیا می گن جالبه خود جماعت نسوان باورتون می شه ما چقدر پشت هم هستیم یعنی کافیه یک فامیل پسردوست باشه اونوقته که دیگه عین همین لغات را می شه از صحبتاشون کشید بیرون باور ندارین خودتون آزمایش کنید

و خدا را شکر تو خانواده های ایرانی از این قسم فامیل ها زیادن

 

ادامش را می گذارم به عهده شما که در نظرات بنویسید



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ شنبه 85/8/13ساعت 6:38 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

سلام من پارمیدا به همراه دوستم نیکان تصمیم داریم  یک وبلاگ متفاوت بسازیم امیدوارم شما هم به ما کمک کنید

 پس از همه دوستان و آشنایان کوچیک چه بزرگ چه جوان چه پیر چه پسر چه دختر ما را تنها نگذارید

ما منتظر شما هستیم اگر داستان مطلب جالب داستان واقعی خلاصه هر چی که فکر می کنید خوب و به درد یک وبلاگ می خوره برای ما بفرستید آدرس میل ما در همین صفه موجود است

در ضمن خوشحال می شیم اگه با نظرتون ما رو شرمنده کنید فعلا

دستت ممنون(دستت درد نکنه) که نظر می دی



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ شنبه 85/7/29ساعت 8:0 صبح نویسنده پارمیدا | نظر