سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة

 

              عشق تو خوابی بود من شدم تعبیرت

 

می روی حرفی نیست به سلامت

شاید این من بودم که تو را فرسودم

یا تو باید باشی یا من دلخسته

یا تو بگریز از من یا من دلبسته 

بین ما حرفی نیست جز سکوتی بیمار

من به تو پیوسته تو زدستم بیزار

بین ما دیواری فاصله بنشسته

هرچه به این دیوار سرزنم نشکسته

این چنین در گیرم به تو و تقدیرت

عشق تو خوابی بود و من شدم تعبیرت

 

با تشکر ازدوست خوبم پریا

 

نی نی کوچولو 

  

حرفهای تنهایی:

 

عکس رویاییت را نهادم توی قاب عکس طلایی

با کمی لاله رویش نوشتم لعنت عشق بر تو جدایی

 

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است

تا در آن دوست نباشد همه در یا بسته است

                                      

 

جهان فانی حس غربی دارد

ما در دیار غربت زندگی می کنیم

و ناله غم انگیز می شنویم

 

 من رنج تنهایی را می دانم

پس تجربه یه یخ زده را حس می کنم

پروانه ای اشک چشمانم را خشک می کند

 

پریا

 

کلام آخر

از روزهایت شتابا ن گذر مکن که در التهاب این شتاب

نه تنها سرآغاز خویش که حتی سر منزل مقصود را گم کنی

زندگی مسابقه نیست . زندگی یک سفر است

و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاریست

 

پارمیدا

               



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ دوشنبه 85/8/22ساعت 8:6 صبح نویسنده پارمیدا | نظر