سلام به همه دوستان عزیز عزاداریتون قبول دوستان یه سوال شاید مهم شاید هم عجیب و غریب دارم واون اینکه چرا انسان باید ازدواج کنه؟اگه ازدواج نکنه چی میشه؟وقتی یه آدم با مجردی خودش راحته وقتی سرش تو لاک خودشه آزاری برا کسی نداره تازه کارهای مفیدی میکنه که شاید صد ها هزار متاهل نتونن بکنن چون وقت و زمانی که یه مجرد داره رو ندارن چرا باید ازدواج کنه و کلی درد سر برای خودش جور کنه و کل حواسش به فقط چرخوندن زندگی باشه لپ کلام ازدواجو برای من تعریف کنید چه متاهل چه مجرد ی که آرزوی ازدواج داره خوهشا کلشه ای تعریف نکنید اگر مجردیت و خیلی زیاد قصد ازدواج دارید بگید چرا انقدر مشتاقید ؟اگر هم متاهل علت ازدواجتونو بگید اگر هم مخالفیت بگید چرا ؟؟؟؟؟خلاصه حرف بزنید.
گاهی اوقات از خودمان می پرسیم:
انجام چه کاری باعث شده که شایسته داشتن چنین شرایطی شوم.
چرا خدا اجازه می دهد این طور چیزهایی برای من اتفاق بیافتد؟
در این مورد تعبیری را ببینید...
دختری به مادرش می گوید چطور همه چیز برای او اشتباه پیش می رود؟ شاید او در امتحان ریاضی رد شده!
در همین احوال نامزدش هم او را رها کرده...
به خاطر بهترین دوستش
در اوقاتی چنین غمناک یک مادر خوب دقیقا می داند چه چیز دخترش را دلخوش می کند... :”من یه کیک خوشمزه درست می کنم“
مادر دخترش را در آغوش می کشد و او را به آشپزخانه می برد در حالیکه دختر تلاش می کند لبخند بزند.
در حالیکه مادر وسایل و مواد لازم را آماده می کند، ودخترش مقابل او نشسته. مادر می پرسد:
عزیزم یه تکه کیک می خوای؟
آره مامان! تو که حتما میدونی من چقدر کیک دوست دارم!
بسیار خوب، مقداری از روغن کیک بخور.
دختر با تعجب جواب میده :چی؟ نه ابدا!
نظرت در مورد خوردن دو تا تخم مرغ خام چیه؟
در مقابل این حرف مادر دختر جواب میده:شوخی می کنین؟
:یه کم آرد؟
: نه مامان مریض میشم!
مادر جواب داد:
همه اینا نپخته هستن و طعم بدی دارن اما اگه اونا رو با هم استفاده کنی
اونا یه کیک خوشمزه رو درست می کنن
خدا هم همین طور عمل میکند، هنگامی که ما از خودمان می پرسیم چرا او ما را در چنین شرایط سختی قرار داده، در حقیقت ما نمی فهمیم تمام این وقایع کی، کجا و چه چیزی را به ما می بخشد.
فقط او می داند و او هم نخواهد گذاشت که ما شکست بخوریم.
نیازی نیست ما در عوامل و موقعیتهایی که هنوز خامند فروبرویم.
به خدا اعتماد کنیم
و
چیزهای فوق العاده ای را که به سوی ما می آیند، ببینیم.
خدا ما را خیلی دوست دارد...
او هر بهار گل ها را برای ما می فرستد
...او هر صبح طلوع خورشید را می سازد
... و هروقت شما نیاز به حرف زدن داشتید
او برای شنیدن آنجاست
او می تواند در هر جایی از جهان زندگی کند
اما او قلب تو را برای زندگی انتخاب کرده...
این پیام را برای کسانی که صادقانه شما را درک می کنند بفرستید
من هم
امیدوارم روزتان تکه از کیک باشد
کیک بزرگی داشته باشید!
آفرین!
منظورم همان روز بزرگ برای شماست!
درپی عمل خطیر فیلتر کردن سایت ها و وبلاگها(شرمنده معادل فارسی پیدا نکردم)برآن شدم که مطلبی در این خصوص به نگارش در آورم این عمل خطیر همیشه بوده امادر این چند ساله اخیر به طرز بسیار بسیار زیادی خطیر تر شده به طوری که دیگر همه جور مطالبی را در بر میگیرد یادم می آید زمانی را که می گفتند این عمل خطیر برای سایت های ....و سایتهای .....است یعنی در کل بو دار باشد (در جای خالی سایت مناسب را بنویسید)اما اکنون این عمل واجب و لازم برای تمامی وبلاگ و سایت ها قابل اجراست و می تواند کل سایت ها را در بربگیرد یعنی هر زمانی می تواند گریبان شما و وبلاگتان را بگیرد حتی همین وبلاگ خودم با این نوشته بودارش می تواند مورد لطف قرار بگیرد و شما این مطلب رادر پی وارد کردن آدرس وبلاگ ببینید(این وبلاگ به دستور مقام قضایی و بر اساس قانون جرایم رایانه ای مسدود شده است. برای پیگیری علت و رفع مسدودی، با آدرس filter@dci.ir مکاتبه فرمایید.) یکی از وبلاگ هایی که مورد لطف قرار گرفته و باعث شده من متعجب شوم
و این مطلب را بنویسم وبلاگ طلبه بی تعارف بوده که وبلاگی ولایت مدار و به اصطلاح ارزشی است که بنده دیروز متوجه این موضوع شدم و واقعا پی بردم که این شتری است که در خانه هر کسی می خوابد پس مواظب باشید شاید وبلاگ بعدی از آن شما باشد
سلام به دوستان خوبم ، این پست مخصوص بچه های دهه شصت هست
از اونجا که خودم متولد سال 63 هستم (پارمیدا:من یک سال بزرگترم متولد 62ا ) این دوران رو پشت سر گذاشتم
دورانی که خاطرات کودکی ، خاطرات دوران مدرسه ، بازی های اون دوران
با اون امکانات کم و جمعیت زیاد هم سن و سال خودمون برای ما خیلی دوست داشتنی بود
فکر نمیکنم بچه های این زمانه با این امکانات رفاهی ، لذتی که ما توی بچگیمون میبردیم رو
تجربه کرده باشن ، همیشه خاطرات دوران کودکی برام جالب بود ، خاطراتی که برای همه مشترک
بود و همیشه با اون ها سروکله میزدیم ، یادش بخیر ، واقعا خوش بودیم . . .
شما یادتون نمیاد !
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت
پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت
برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ… !
شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد
مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم
شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت
12 سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آیینه آیینه
شما یادتون نمیاد ساعت 9?30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم
گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا…لالالالایی لالا
..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت
خوابیده بیشه…جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا
شما یادتون نمیاد زمستون اون وقتا تمام عشقمون
این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله !
شما یادتون نمیاد علامتی که هم اکنون میشنوید، اعلام وضعیت قرمز است
و معنا و مفهوم آن اینست که حمله هوایی انجام خواهد شد!
محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید
شما یادتون نمیاد کوچولو ها کوچولوها دستاتون بدیم به ما بریم به شهر قصه ها
شما یادتون نمیاد . گنجشگکه اشی مشی …. میفتی تو اب خیس میشی
….کی میپزه اشپز باشی ….. کی میخوره حاکـــــــــــم باشــــــــی
به یاد هنرمندی که تنها خوند تنها زد و در تنهایی مرد . . .
شما یادتون نمیاد مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما
بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سر کلاساتون
شما یادتون نمیاد آلوچه و تمره هندی ، بستنی آلاسکا, همشون هم غیر بهداشتی !
شما یادتون نمیاد تقلید کار میمونه…میمون جزو حیوونه !
این جمله حرص درار ترین جمله بود تو اون زمان !
شما یادتون نمیاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد !
شما یادتون نمیاد کلی با ذوق و شوق تلویزیون تماشا می کردیم
یهو یه تصویر گل و بلبل میومد: ادامه برنامه تا چند دقیقه دیگر !
شما یادتون نمیاد کارت صد آفرین می دادن خر کیف می شدیم
هزار آفرین که می دادن خوده خر می شدیم !
شما یادتون نمیاد اما وقتی بچه بودیم گلبرگ گلها رو روی
ناخنمون می چسبوندیم بعد می گفتیم لاک زدیم!
شما یادتون نمیاد کارنامه هامونو میبردیم شهر بازی که بهمون بلیط بدن
شما یادتون نمیاد پسرا شیرن مثه شمشیرن…دخترا موشن مثه خرگوشن !
شما یادتون نمیاد بستنی میهن رو که میگفت مامان جون بستنیش خوشمزه تره !
شما یادتون نمیاد پستونک پلاستیکی مّد شده بود مینداختیم گردنمون !
شما یادتون نمیاد این بازیو
پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار !
شما یادتون نمیاد هر وقت آقای نجار می رفت بیرون ووروجک خراب کاری می کرد !
شما یادتون نمیاد… سیاهی کیستی ؟منم پار30 کولا
شما یادتون نمیاد دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟
نه نه بی سوادی نه نه پس تو خر من هستی !
شما یادتون نمیاد آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه !
شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام
بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم،
بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم
مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم !
شما یادتون نمیاد ، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه
میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم !
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا
می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم !
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای
چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود !
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد !
شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره،
بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما
می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود
نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم،
بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم !
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی
بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم،
همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !
شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم
بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند
دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم
بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام … !
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه
احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه !
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم.
بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم
به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود
ولی سمت چپی ها نو بود !
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست
اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه !
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم !
شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل !
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم
که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده
بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم:
یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم)
و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد
بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو !!
شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟
دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم !
شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما
از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر…!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون
آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت
با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است.
این مجموعه دریچه ایست به سوی…..
(دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو) !
شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران !
شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود
و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد !
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم،
تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !
شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح
رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم !
شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود
درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود !
شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت
رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم
اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))
شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم
رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی
میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم !
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن
از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !
شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!!
یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد !
شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم !
شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت
تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم !
شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک
یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم
که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند !
شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن.
بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود،
اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد !
شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم،
تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون،
بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد،
هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم !
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش،
میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه رو (مجری برنامه کودک شبکه یک رو)
با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش !
شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو:
گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه !
یا ، کشتم شپش شپش کش شش پا را !
شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو !
شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد
(مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه!)
بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد،
من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه.
یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم،
اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم
شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود
برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت:
بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن !
شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا) !
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد،
خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم !
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست،
بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود،
با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها،
یا ضرب المثل یا چیستان …
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت،
یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه !
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه.
کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده،
میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه…
بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش
رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد !
شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا
با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم !
شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم،
از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه،
به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه !
شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است…
قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر،
کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم،
صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد
از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!
برگرفته از سایت:
http://www.takedel.com
ادامه این مطلب را در وبلاگhttp://khodamokhodet1388.parsiblog.comبخوانید
سلام بر همه دوستان عیدتون پیشاپیش مبارکککککککککککککککککککککککک انشاالله سال خوبی داشته باشید از همتون می خوام که دعا کنید برای همه برای اونایی که توی خونشون به ناحق حبس شدن دعایی کنید برای فردایی بهتر برای ایران ایرانی آباد و سبز امیدوارم به آرزوهایتون برسید و مثل همیشه سبز و پاینده باشید برای منم دعاکنید