با سلام و تبریک ولادت پیامبر اسلام و فرزندش اما صادق بر شما قسمت دو پرنده آبی تقدیم به شما دوستان عزیز
حتما شما هم شده حرفی در دلتان بوده که دوست داشتین یک چیزی مثل سنگ صبور داشتید که حرفاتونو به اون می زدید اگه میخواهید جریان این سنگ صبورو بدونید روی سنگ صبور کلیک کنید البته بعد خوندن داستان یک نظرم چاشنی داستان خوندنتون بکنید بد نیست
داستان سنگ صبور.از امروز می خواهم داستان های قدیمی را براتون بذارم اسم اولین داستان زور امیدوارم دوست داشته باشید حتما نظر میذارین مگه نه؟
نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)
هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله . حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد . التماس دعا
منبع : http://www.far30mobile.com