سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة

 

              عشق تو خوابی بود من شدم تعبیرت

 

می روی حرفی نیست به سلامت

شاید این من بودم که تو را فرسودم

یا تو باید باشی یا من دلخسته

یا تو بگریز از من یا من دلبسته 

بین ما حرفی نیست جز سکوتی بیمار

من به تو پیوسته تو زدستم بیزار

بین ما دیواری فاصله بنشسته

هرچه به این دیوار سرزنم نشکسته

این چنین در گیرم به تو و تقدیرت

عشق تو خوابی بود و من شدم تعبیرت

 

با تشکر ازدوست خوبم پریا

 

نی نی کوچولو 

  

حرفهای تنهایی:

 

عکس رویاییت را نهادم توی قاب عکس طلایی

با کمی لاله رویش نوشتم لعنت عشق بر تو جدایی

 

زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است

تا در آن دوست نباشد همه در یا بسته است

                                      

 

جهان فانی حس غربی دارد

ما در دیار غربت زندگی می کنیم

و ناله غم انگیز می شنویم

 

 من رنج تنهایی را می دانم

پس تجربه یه یخ زده را حس می کنم

پروانه ای اشک چشمانم را خشک می کند

 

پریا

 

کلام آخر

از روزهایت شتابا ن گذر مکن که در التهاب این شتاب

نه تنها سرآغاز خویش که حتی سر منزل مقصود را گم کنی

زندگی مسابقه نیست . زندگی یک سفر است

و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاریست

 

پارمیدا

               



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ دوشنبه 85/8/22ساعت 8:6 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

نام کتاب: شماره تلفنتو دارم

نویسنده: استفانی باند

مترجم: فهیمه معتکف

خلاصه داستان:

داستان در مورد دو دختر به نام رکسان و انگورا است که با هم فامیل هستند رکسان دختر دایی انگواراست این دوبه همراه یک کاراگاه در یکسری ماجرای عاشقی و جنایی قرار می گیرند که بسیار جالب و مهیج است کلا داستان خیلی ساده و روان  نوشته شده

امیدوارم کتاب را بخوانید و لذت ببرید به وبلاگ منم سر بزنید و نظر بدید

من بازم با معرفی کتاب خدمت می رسم

                                                                              

 

 

                                                                      نیکان

 

نام کتاب: قتل آقای راجرز

مترجم : شرمنده یادم نیست

خلاصه داستان:

داستان راجب یک مرد پولدار به نام آقای راجرز و اطرافیانش است و جریان یک

حقالسکوت بگیر که قاتل آقای راجرز هم هست در این داستان هم مانند همه داستان های آگاتا کریستی قاتل تا پایان نامعلوم است این داستان به گفته تمام خوانندگان آثار آگاتا کریستی جز شاهکار های این نویسنده است و می توان گفت بهترین داستان آگاتا کریستی

خوندن این کتاب رو به همه توصیه می کنم چون مطمئن باشید با دیگر داستان های جنایی خلی فرق می کنه فرقشم توی قاتل داستانه بخونید می فمید من چی می گم

                                                                            

 

                                                                                           نیکان



برچسب‌ها: اجتماعی
+ تاریخ دوشنبه 85/8/22ساعت 7:13 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
سرویس: حوادث

 

دختر شش ساله تایلندی که به دلیل پوشیده بودن از مو به «بچه گرگ‌نما» معروف شده، حیرت کارشناسان علم ژنتیک را برانگیخته است.

به گزارش گروه «حوادث» ایسنا، فقط لب‌های این دختربچه که تمام بدنش از مو پوشیده، عاری از مو است.

اسم این کودک «اونات» است و به کودکستان می‌رود. او خیلی شاد و بشاش است و با بچه‌ها راحت بازی می‌کند و این در حالیست که هیچ مشکلی از نظر سلامتی ندارد.

 مادر این دختربچه که گاهی او را بوزینه‌رو خطاب می‌کند، موهایش را هر ماه یک‌بار می‌تراشد تا مزاحمت برایش ایجاد نکند.

بنا بر گزارش مجله «کرونن» اتریش، این دختر در میان 10 میلیارد انسان استثنایی است و جزو عجایب و معمای خلقت به حساب می‌آید.

پزشکان و کارشناسان علم ژنتیک نتوانسته‌اند دریابند که در اثر چه نوع تغییرات ژنی این دختربچه بدنش از مو مملو بوده و به بچه گرگ‌نما معروف شده است.

DNA او را برای تحقیقات در استرالیا فرستاده‌اند تا در لابراتوار مخصوصی تحقیق کنند، ولی نتیجه آزمایش‌ها نشان می‌دهد که این پدیده منحصر به خود «اونات» است.

چه چیزا   دختر خاله جون دستت ممنون

                                                                                          دختر خاله



برچسب‌ها: اجتماعی
+ تاریخ شنبه 85/8/13ساعت 7:6 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

یک مطلب جالب راجب انگشت های دست

هر انگشت ما نماد یکی از اعضای خانواده است. انگشت شست نماد پدرو مادر .

انگشت سبابه نماد خواهر و برادر. انگشت وسط نماد خود شخص.

انگشت بعدی (انگشت انگشتری) نماد همسر و انگشت کچک نماد فرزند.

حالا اگرشما دو کف دست خود را به هم بچسبانید (مثل وقتی که می خواهید دست بزنید) و انگشت وسط دو دست را به داخل دست خم کنید . حالا سعی کنید بقیه انگشت ها را از هم دور کنید می بینید که انگشت ها را حت از هم دور می شود

بجز انگشتی که نماد همسر هست و این نشان دهنده این است که همسر ها بسیار سخت از هم دور می شوند بخاطر همین است که حلقه نامزدی را در این انگشت

می کنند و نام این انگشت هم انگشت انگشتری شده است جالب بود نه؟


                                                                               باتشکر از دوست خوبم ز.ا


                                                                                     پارمیدا

 



برچسب‌ها: اجتماعی
+ تاریخ شنبه 85/8/13ساعت 6:58 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

بعد از این که من این پستو شروع کردم به نوشتن خودم تا حدودی پشیمون شدم که چرا اینطوری فکر می کنم و دیگه در این عصر و زمان کسی به دختر به این شکل نگاه نمی کنه و آزادی های دخترا بیشتر شده اما هنوز این فکر تمام نشده بود که

یک اتفاق باعث شد برگردم سر حرف اولم می خوام بگم کدوم آزادی این آزادی از صد تا حبس بدتره اگر دقت کنید هر اتفاقی که تو جامعه از نظر اخلاقی می افته آخرش محکوم دخترای جامعه هستند باور نمی کنید پس بقیشو بخونید

نمونش طلاق تو جامعه زیاد شده دلیلش به خاطر اجار گذاشتن مهریه دختره است

مثلا سن ازدواج بالا رفته به خاطر پرو شدن دختراست (البته من هر چی میبینم ازدواج ها زیر بیست ساله)به خاطر زیاد خواهی دختراست نمونه دیگش می گن فساد زیاد شده؟ دلیلش نحوه لباس پوشدن دختراست اگر دخترا خوب بیان بیرون

هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افته می بینید همش زیر سر این دختره

اما پسرا ماه گل یکی از یکی دیگه گل ترنه به هر چی که دود داشته باشه معتاد معتاد می شن (البته که اینم تغصیر دختراست چون مثلا نمی تونه فلان دخترو بگیره افسردگی گرفته معتاد شده)

نه کار خلاف عرف شرع می کنن نه زیر ابرو برمی دارن نه موهاشونو سیخ سیخ می کنن نه اصلا ابدا با لباسای بد بیرون نمی آن همشونم دلاشون صاف صاف عین آینه اصلا سر هیچ دختری کلاه نمی ذارن ولی وای از دست این دخترا

حالا جالبه اینارو کیا می گن جالبه خود جماعت نسوان باورتون می شه ما چقدر پشت هم هستیم یعنی کافیه یک فامیل پسردوست باشه اونوقته که دیگه عین همین لغات را می شه از صحبتاشون کشید بیرون باور ندارین خودتون آزمایش کنید

و خدا را شکر تو خانواده های ایرانی از این قسم فامیل ها زیادن

 

ادامش را می گذارم به عهده شما که در نظرات بنویسید



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ شنبه 85/8/13ساعت 6:38 صبح نویسنده پارمیدا | نظر