سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة

اینا یه مشت حرفه که رو دلم مونده واصلا ارزشی نداره هیچی پس زیاد درگیرش نشید

دیدید یه زمانی دوست دارید حرفتونو همون موقع بزنید اما نمیزنید 

منم خیلی جاها اینجوریم دلم میخواد همه اینا رو بگم اما نمی گم خیلی وقت ها پشت یه نقاب مسخره حرفهاتو نگه میداری همون جور که به من هیچ ربطی نداره که تو چرا خیلی کارها رو نمیکنی به تو نوعی هم هیــــــچ ربطی نداره که من چرا خیلی کارها رو میکنم منظورم مذهبیه همین طور که به من ربط نداره تو تو مهمونی ها چه جوری برخورد میکنی به تو هم ربطی نداره که من چه جوری برخورد میکنم 

وقتی به من ربطی نداره که تو دلت میخواد کجای این کره خاکی باشی به تو هم ربطی نداره که من میخوام بچسبم به این مملکت دربه داغون همون جورکه من حق ندارم به اونایی که تو قبولشون داری توهین  کنم منم دوست ندارم تو به اونایی که من قبولشون دارم توهین کنی (منظورم دقیقا توهینه انتقاد درست منظورم نیست)

همین طورکه به من خیلی چیزها مربوط نیست که درش دخالت کنم به تو هم مربوط نیست که به خیلی چیزها دخالت کنی

 

پی نوشت: این تو و من یه چیز کلیه یعنی شخص خاصی مد نظر نیست تو و من به کاربردم که ملموس تر باشه

 

برای تلطیف شدن متن

دیروز یه کار بد کردم

بعد گفتم لعنت بر شیطون

بعد یهو شیطون ظاهر شده گفت:

لعنت برخودت 

لعنت بر جد و آبادت

کثـــــــــــــــــــــــافت

من عمرا اگه عقلم به این کاری که تو کردی برسه!!مشکوکم

نمی دونم چرا انقدر عصبی بودباید فکر کرد



برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ سه شنبه 93/4/24ساعت 6:29 عصر نویسنده پارمیدا | نظر