سلام برهمه ماه رمضون همه خوش و بی گشنگی و تشنگی
همین طور که همه شما می دونید یکی از برنامه های ثابت این ماه برنامه ماه خداست که صبح ها قبل از اذان از کانال یک پخش میشه که مجریشم جناب فرزاد جمشیدی است انصافا خوب ایشون بلده کلمات رو به کار بگیره و حرف بزنه ولی منظور من صحبت های ایشون نیست اصل حرف من روی چند نکته است که توی این چند ساله حسابی برام معما شده هیچ وقت اهل مسیج دادن به برنامه های تلویزیونی نبودم اگر بودم حتما اینا رو ازشون میپرسیدم آخه خیلی برام جالبه یکی اینکه در طول برنامه خیلی کم صحنه های دیگری نشون داده میشه و بیشتر مجری برنامه دیده میشه ودر تمام مدت هم سه تا لیوان پر رو میزه که من ندیدم خالی بشه اگه هم خالی بشه مدت زیادی طول میکشه حالا من موندم این آقای جمشیدی کی سحری می خوره یعنی اصلا سحری نمی خوره یا فقط همین سه تا لیوان جای سحریشو میگیره ؟یا نمی دونم مگه میشه 30 یا بیست و نه روز ماه رمضونو بدون سحری طی کرد؟ سوال دوم دربرنامه قسمت هایی به خواندن مسیج میره این مسیج ها هم برای من شدن معما آخه برام جالبه طول مسیج های خونده شده خیلی زیاره یعنی یه جورایی طرف کل زندگیشو میکنه مسیجو می فرسته من یه شب یکی از مسیج ها رو حساب کردم دیدم حداقل ده تا مسیجه اصلا مگه میشه این حجمو یکباره فرستاد؟به قول اون مجریه داریم انقدر طول مسیح داریم مردم؟بعد من تا حالا بشتر از 5 مسیج یک جا برام نیومده خودمم که خواستم مسیج بالای دوتا بفرستم صد بار برگشت خورده تا رفته اینا چه جوری این مسیج ها رو میدن ؟والا نمی دونم کلا این برنامه عجیبه نه؟؟
پی نوشت: یه نکته جالب که توی برنامه ماه عسل هم اتفاق میوفته اینکه باید هر دوسال یک بار مجریاش شوت میشن اول فرزاد حسنی بود که که برنامه رو شروع کرد کلی هم طرفدار داشت البته اسمش کوله پشتی بود بعد شوت شدو جاش امیر حسین مدرس اومد که برنامه تعطیل نشه سال بعدش احسان علیخانی اومد یکم دوباره برنامه شور گرفت اسمش شد ماه عسل دوباره اونم نصفه شوت شد جاش حسن جوهرچی اومد به یک باره برنامه افت کرد بعد اون دوباره علیخانی اومد اونم امسال عید شوت شد که امسال نباشه حالا جاش علی ضیا اومده حالا باید بشینیم ببینیم این کی شوت میشه
پی نوشت:
یادداشت احسان علیخانی در واکنش به ماه عسل:
خدایا سلام ... یادم میاد یک سال پیش همین موقع ها ،همین ثانیه ها و همین لحظه ها
یادم می آید به تو گفتم که بد جور دلم برای این حال و هوا تنگ شده بود... یادم می آید سرسجاده نمازم
هنگامی که دست هایم به سویت دراز شده بود ،به تو گفتم حالم را خوب کن... از همان احسن الحال ها میخواستم و چه قدر زود جواب خواسته ام را دادی و در شب سیاهم ماهی را قرار دادی که با نورش زندگی ام را عوض کرد ماهی که شیرینی اش زیاد بود مثل عسل...ومیدانم چه شد که ماهام رفت...میخواست پشت سرش را نگاه کند اما نگذاشتند ،ازتو خواستم که به من او را برگردانی و تو گفتی که صلاحت نیست و من چه میتوانستم بگویم؟؟؟ امسال میخواهم بزرگ شوم... میخواهم قد بکشم... و روزه سکوت در پیش بگیرم در برابر ،تاریکی شب هایم... محسن چاووشی عزیز راست میگفت:ماه ات آنقدر شیرین است که تلخ ترین چیز ها هم در شیرینی اش خللی ایجاد نمیکنند اما نمیدانم چه کنم با شب هایی که تاریک است... نمیدانم چه بکنم با کله ای که تهی است از هر چیز...