سلام رفيق.
خوبي؟
شماها هم بيمعرفت شديد پارميدا جون.آپ هم که نميکني.
چند بار اومدم وبلاگت ديدم سوت و کوره واصلا ازتون خبري نيست. به منم که سر نزديد ببيني آپ کردم يا نه.
وبلاگم شده جاي غريبه ها.
خيلي بديد.
هم تو هم زينب.
زينب معلوم نيست کجاست.
خجالت نميکشه منو تنها گذاشته.
باز دمت گرم که اومدي.
اگه نميومدي ميمردم از تنهايي.
آپ کن که اومدما>...
فعلا....
سلام پارميداجون
خوبي؟ خب منتظرتم كه بياي تا بيش تر باهم حرف بزنيم خوشحالم كه پيشنهادم رو قبول كردي راستي من و همكارام يه وبلاگ خبر ساختيم البته هنوز نوپاست بازم خواستي سري بزن
اينم آدرسش : www.ghasedakeirani.parsiblog.com
و اينم ايميلم:www.hanna.farzane@gmail.com
من وقت چت كردن رو ندارم پس آديم رو نمي دم البته آدرسش با ايميلم يكيه فقط اين تو ياهوست اون يكي تو گوگل !
منتظرتم
ياعلي
آپم
بيا
درباره ي داستان اخلاقم همينه.بيشتربه همين تحليلهافکرميکنم هرچندآرايه ها هم زيباهستندوگيرا.داستانهادرسته که خيلي هاواقعي نيستن امايک انسان آنهارامي نويسد انساني که تحت تاثيرفرهنگ وعقايدزمان خويش است واميال وآرزوهايش رادرداستانهايش ميگنجد.مثال همان جمله اي که مادرقبادگفت.يابزرگترين شاهکارپارسي زبانان يعني شاهنامه.دراين کتاببسياري ازواقعيتهاي اجتماعي بصورت اغراقاميز وياکنايه وهمچنين اخلاق ايرانيان وعقايدآنها وفرهنگ وطرز زندگي دران گنجانده شده است.امروزه علم اسطوره شناسي علمي پوياست که سعي داردواقعيتهاراازدل افسانه هابيرون بکشد.
خدمت پترس خان عرض کنم ازاينکه بهتره بااخبار20:30سرکارباشيم.خوشبحال قبادکه حداقل توزمانش پشت درياهاهيچ شهري نبودولي الان که قبادهاميرن دست هرکودک ده ساله يشهر شاخه ي معرفتي ميبينن وديگه برگشتي نيست.البته يه آقاي دانشمندي ميگفت اينايي که ميرن بعدازدويست سال برميگردن!!!
اولا مرغ همسايه گاوه نه غاز.
دوما نداره......
واقعا تو ميشيني کتاباي 1200 صفحه اي ميخوني؟
واي،چه حوصله اي داري تو پارميدا جون.
_ سلام.
_ چطوري رفيق؟ اگه زودتر ادامه ش رو نميزاشتي، فضول دونم ميترکيد، فکر ميکردم آخرش يه جور ديگه تموم بشه، قباد برگرده شهر خودش ولي يه جور ديگه، شاد باشي.
_ موفق و خوشبخت باش . اين يه دستوره.
ببين يه گوز چيکار کرد!
باعث شد اين همه داستان درست بشه.
واي که چقدر هم طولاني شد.
به نظر من قباد خيلي هم اسکل بود.
چون نتونست واسه قضيه گوز دادن زنش راه حلي پيدا کنه. نتونست از اين مردم ساده پول دربياره.
ولي باهوش ترين آدم توي اين داستان مادر زن قباد بود. چون با کشته شدن بز همه چي حل ميشد.
داستان جالبي بود. ولي خيلي طولاني بود.
من که کلي طول کشيد تا بخونمش.
خجالت نميکشي ملتو با اين داستانا سر کار ميذاري؟
لااقل يه نتيجه گيري واسش ميذاشتي.
راستي مطلب جديدمو حال کردي!؟!