• وبلاگ : آزاد
  • يادداشت : حرفهاي بي سرو ته من
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 1 نظر
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نه تو رو خدا افسرده نشو.........

    اومدم.........

    والا پارميدا جان ما هم يه عمره داريم همينا رو به هم سنامون ميگيم اما كو گوش شنوا؟

    يه نكته رو يادت رفت بگي

    آخر داستان 4اصولا حالت داره

    1/يا مثل داستان شنگول و منگول همه به خوبي و خوشي در كنار هم زندگي ميكنن و به پاي هم پير ميشن

    2/يا پسره تو يه تصادف به طرز فجيعي ميميره و دختره با همون خاستگار سمجش ازدواج مي كنه اما تا آخر عمر عاشق ميمونه و كل داستاني كه خوندي خاطره هايي بود كه دختره داشت واسه نوه هاش تعريف ميكرد

    3/يا دختره به پسره دروغ گفته و قبلا نامزد داشته

    4/يا خود نويسنده هم حاليش نميشه چي به چي شد و رمان رو ن تموم مي ذاره اون وقت خواننده فكر ميكنه چه رمان فلسفي اي خونده

    پاسخ

    سلام خوشحالم كردي اومدي تحليل هاي باحالي بود مثل اينكه شما فهميدي من چي گفتم بازم تشريف بيارين خوشحال ميشم