سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة

[فقط به خاطر مهتاب]  


+ تاریخ جمعه 91/5/20ساعت 1:58 عصر نویسنده پارمیدا | نظر

سلام شاید بهتر بود این پرسشو میگذاشتم در زمان تولد وبلاگ می گفتم اما به نظرم الان بهتر گفته بشه چون کسی که پرسشی رو مطرح میکنه دوست داره جوابشو زود بگیره شاید بهتر بود جواب این سوال رو خصوصی میدادم اما تصمیم گرفتم پستش کنم 

پرسش: حبیب پرسید: وبلاگ آزاد چه هدفی داره؟چقدر موفق بوده و پارمیدا دنبال چیه و چقدر به اون رسیده؟

دوست دارم جواب این پرسش رو با گفتن زندگینامه آزاد بگم البته خلاصه

این وبلاگ رو که 6سال پیش که  درست کردم با این هدف درست کردم که مطالبی که به نظر جالب میامد و بعضی مواقع جنبه سرگرمی داره رو  توش بذارم تو یکی دو سال اول به همین منوال گذشت البته جسته گریخته سوالایی هم می پرسیدم ولی زیاد هدف بحث درست کردن و آگاهی گرفتن یا دادن نداشتم فقط سوالی ساده بود تا این که ،دیگه نتونستم مثل قبل مطلب تو وبلاگ بذارم یک سری جریاناتی  پیش اومد که دیدمو باز کرد نسبت به مسائلی که داشت اتفاق می افتاد ،دیدم نمی تونم این مسائل رو ببینمو چیزی نگم برای همین کلا هدف وبلاگ رو تغییر دادم و سعی کردم اون مسائلی که می بینم و گاها خیلی بهشون فکر میکنم رو اینجا بنویسم، البته جوری بنویسم که هرکسی نظر خودشو بده می خواستم نظر همه رو بدونم راجع به اون موضوعی که مینوشتم، می خواستم همه آزادانه حرفشونو بزنن مخالف و موافق اوایل خیلی عالی بود برای همین راحت می نوشتم بودن هیچ نگرانی  استقبال هم خوب بود تا اون سال خاص که  مجبورشدم مطالبم رو خیلی سر بسته و گنگ بنویسم ولی تقریبا جنجالی بودن با همون هدف ،دیگه همه وبلاگ و من رو با مطالب بحث برانگیز و سوالام می شناختن برای همین تصمیم گرفتم ازیکی از دوستانم که مثل خودم جنجالی ولی با دیدگاه متفاوت  بود رو دعوت کنم برای نویسندگی اون موقع می خواستیم با دو دیدگاه صدامونو برسونیم به دنیا ،خیلی دیگر از دوستان هم بودند که  تو وبلاگای دیگر هدفشون با ما یکی بود. همه برای یک هدف می نوشتیم که در این پست یادی از شون کردم  اما اون وبلاگا همه فیلتر شدن یا  نویسندگانشون وبلاگ نویسی رو رها کردن بعضی از مطالب  من و  کل مطالب نویسندم حدف شد وفقط من موندم. با یک هدف که بتونم مکانی رو درست کنم که هر کسی آزادانه حرفشو بزنه و با تبادل نظر بتونیم ذهن و افکار خودمون رو باز کنیم و از صحبت ها اندیشه ها و عقاید هم باخبر بشیم شاید جنجال یا بگو مگویی اتفاق بیفته ولی همین بگو مگو ها شاید بتونه ظرفیت ما را برای تبادل نظر و پذیرفتن حرف مخالف بالا ببره و لی چقدر در این راه موفق بودم باید بگم با نظرات و دیدگاه های زیادی مواجه شدم  نظرات مخالف و موافق زیادی شنیدم اما احساس میکنم هنوز به اون هدف اصلیم یعنی آزاد بودن برای حرف زدن نرسیدم یعنی این مکان نمی تونه یا شاید اجازه نداره که بعضی مسائل رو باز کنه و نمی تونه به تنهایی یک مکان کاملا آزاد باشه چون محدودیت داره اگر این محدودیت ها نبود وبلاگ آزاد می تونست حرف بیشتری برای گفتن داشته باشه و بینندگانش راحت تر می تونستند نظراتشونو بگن ،اما و اما همیشه این اماها جلوی وبلاگ رو گرفت برای همین همیشه حرفهامو پشت پرده زدم شاید اشتباه کردم، شاید باید هدفمو عوض کنم ،شاید بهتره کلا بیخیال این حرفا و کارا بشم ومنم مثل بقیه ول کنم و برم، یا بشم مثل بعضی وبلاگها و بگم همچی آرومه، یا  هم هم پا بشم با بعضی وبلاگ های خاص و دیدگاه خاص و مورد قبول و برگزیده ،شایدم کلا اسم و شعار و همه چی وبلاگو تغییر دادمو نشستم به جمع کردن عکس های فاتنزی و دستور پخت قورمه سبزی و یا شایدم  ساخت شمع رو توضیح دادم اونجوری هم خودم  و هم بینندگان وبلاگم بی درد سر میشن

امیدوارم تونسته باشم جواب درست و حسابی به سوال بدم البته خوب نتونستم حرفمو بزنم چون بازم محکوم به نتوانستنم. فعلا




برچسب‌ها: دست نوشته
+ تاریخ یکشنبه 91/5/15ساعت 11:22 صبح نویسنده پارمیدا | نظر

سلام به همه دوستان همه دوستانی که لطف کردن تو بحث سوالات عجیب شرکت کردند اما به دلایلی که اصلا به هیچ کدام از دوستان ربط نداره وکسی به هیچ عنوان فکر نکنه که به خاطر اون شخص من پست رو خذف کردم بلکه دلیل دیگری داشت که فکر میکنم همه دوستان خوب با این دلیل آشنایت داشتند از محبت همه شما ممنونم بارها گفتم بازم میگم وبلاگ من آزاداست  و صحبت و تبادل نظر در آن پایه اصلی است اما این فقط یه وبلاگ که زیر نظر یه سروراست پس .......همین خودتون ادامه پس را بنویسید هر جور که فکر میکنید درست تر است. من خیلی پست قبل رو دوست داشتم خیلی عالی بود من همیشه عاشق نظر مخالفم به قول بچه ها نمی تونم مثل آدم مطلب بذارم همیشه تو نوشته هام جنجال به پا میشه،این جنجال رو دوست دارم ولی یه وقت هایی نمیشه بعضی حرفها و بعضی پست ها را نگه داشت به صورت اشکار، بلکه باید تو صندوقچه دلت نگه داری تا شاید روزی بتونی در این صندوق زنگ زده در دوران را باز کنی و صدای قیژ در صندوقو بشنوی، این صدا رو که شندی: می فهمی سکوتی که سالها نگه داشتی حالا دیگه داره زبان باز میکنه. به امید آن روز که بشینیم در یه فضای خوب و سالم و بدون هیچ نگرانی حرفهای صندوقچه دلمونو بریزیم بیرون. تا اون روز حق نگهدارخودتونو حرفهای نگفته توی صندوقچه دلتون.گل تقدیم شما

 پی نوشت:

دوستان محبت دارند که میگن من نباید عذر خواهی کنم اما من بازم میگم اگر پست قبلی باعث شد در دلتون کدورت ایجاد شه صحبت ها باعث شد غصه دارشید یا احساس بدی بهتون دست ده نویسنده این پست و وبلاگ رو ببخشید اگر من شروع نمی کردم  که این حرفها شروع نمیشد

از این به بعد سعی میکنم آروم مطلب بنویسم نکته بینالبته از بهارش پیداستپوزخند  همین پست هم کلی توش بو میاد دیگه چه برسه به باقیشچشمک


+ تاریخ پنج شنبه 91/5/12ساعت 1:9 عصر نویسنده پارمیدا | نظر

سلام برهمه ماه رمضون همه خوش و بی گشنگی و تشنگی

همین طور که همه شما می دونید یکی از برنامه های ثابت این ماه برنامه ماه خداست که صبح ها قبل از اذان از کانال یک پخش میشه که مجریشم جناب فرزاد جمشیدی است انصافا خوب ایشون بلده کلمات رو به کار بگیره و حرف بزنه ولی منظور من صحبت های ایشون نیست اصل حرف من روی چند نکته است که توی این چند ساله حسابی برام معما شده هیچ وقت اهل مسیج دادن به برنامه های تلویزیونی نبودم اگر بودم حتما اینا رو ازشون میپرسیدم  آخه خیلی برام جالبه یکی اینکه در طول برنامه خیلی کم صحنه های دیگری نشون داده میشه و بیشتر مجری برنامه دیده میشه ودر تمام مدت هم سه تا لیوان پر رو میزه که من ندیدم خالی بشه اگه هم خالی بشه مدت زیادی طول میکشه حالا من موندم این آقای جمشیدی کی سحری می خوره یعنی اصلا سحری نمی خوره یا فقط همین سه تا لیوان جای سحریشو میگیره ؟یا نمی دونم مگه میشه 30 یا بیست و نه روز ماه رمضونو بدون سحری طی کرد؟ سوال دوم دربرنامه قسمت هایی به خواندن مسیج میره این مسیج ها هم برای من شدن معما آخه برام جالبه طول مسیج های خونده شده خیلی زیاره یعنی یه جورایی طرف کل زندگیشو میکنه مسیجو می فرسته من یه شب یکی از مسیج ها رو حساب کردم دیدم حداقل ده تا مسیجه اصلا مگه میشه این حجمو یکباره فرستاد؟به قول اون مجریه داریم انقدر طول مسیح داریم مردم؟بعد من تا حالا بشتر از 5 مسیج یک جا برام نیومده خودمم که خواستم مسیج بالای دوتا بفرستم صد بار برگشت خورده تا رفته اینا چه جوری این مسیج ها  رو میدن ؟والا نمی دونم کلا این برنامه عجیبه نه؟؟


پی نوشت: یه نکته جالب که توی برنامه ماه عسل هم اتفاق میوفته اینکه باید هر دوسال یک بار مجریاش شوت میشن اول فرزاد حسنی بود که که برنامه رو شروع کرد کلی هم طرفدار داشت البته اسمش کوله پشتی بود بعد شوت شدو جاش  امیر حسین مدرس اومد  که برنامه تعطیل نشه  سال بعدش احسان علیخانی اومد یکم دوباره برنامه شور گرفت  اسمش شد ماه عسل دوباره اونم نصفه شوت شد جاش حسن جوهرچی اومد به یک باره برنامه افت کرد  بعد اون دوباره علیخانی اومد اونم امسال عید شوت شد که امسال نباشه حالا جاش علی ضیا اومده حالا باید بشینیم ببینیم این کی شوت میشه

 


پی نوشت: 

یادداشت احسان علیخانی در واکنش به ماه عسل: 

خدایا   سلام  ... یادم میاد یک سال پیش همین موقع ها   ،همین ثانیه ها و همین لحظه ها 
یادم می آید به تو گفتم که بد جور دلم برای این حال و هوا تنگ شده بود... یادم می آید سرسجاده نمازم 
هنگامی که دست هایم به سویت دراز شده بود ،به تو گفتم حالم را خوب کن... از همان احسن الحال ها میخواستم و چه قدر زود جواب خواسته ام را دادی و در شب سیاهم ماهی را قرار دادی که با نورش زندگی ام را عوض کرد ماهی که شیرینی اش زیاد بود مثل عسل...
ومیدانم چه شد که ماه‌ام رفت...میخواست پشت سرش را نگاه کند اما نگذاشتند ،ازتو خواستم که به من او را برگردانی و تو گفتی که صلاحت نیست و من چه میتوانستم بگویم؟؟؟ امسال میخواهم بزرگ شوم... میخواهم قد بکشم... و روزه سکوت در پیش بگیرم در برابر ،تاریکی شب هایم...  محسن چاووشی عزیز راست میگفت:ماه ات آنقدر شیرین است که تلخ ترین چیز ها هم در شیرینی اش خللی ایجاد نمیکنند اما نمیدانم چه کنم با شب هایی که تاریک است... نمیدانم چه بکنم با کله ای که تهی است از هر چیز...

ممکن است گاهی بیفتم و بلغزم اما هرگز در سقوط تنها نمی مانم، خداوند هست و مرا بلند می کند، چون قلب من خانه خداست.

 




برچسب‌ها: اجتماعی
+ تاریخ چهارشنبه 91/5/4ساعت 2:27 عصر نویسنده پارمیدا | نظر

 پی نوشت اول: این پست از سر بیکاری نوشته میشه واصلا ارزشی نداره  ممکنه حذف شه ممکنه هم بمونه

سلام فردا ماه رمضون شروع میشه این شروع شدن توی این ماه ما ایرانی ها چند دسته میشیم

دسته اول:کسایی هستن مثل من و امثال من که ای میگیرند و سعی هم میکنن تا اخرشو بگیرند اما غر هم میزنن یعنی ساعتای آخر داد گشنگی شو میره بالا بعضی مواقع هم از تشنگی هلاکن از گشنگی خواب شون هم می پره ای تا حدودی هم مومن میشن نماز قضا می خونن احیا میرنو قاطش چرت هم میزنناز همین الان هم تو فکر اینن که چی بخورن سحر که گشنشون نشه یا چقدر آب بخورن که تشنشون نشه

دسته2. اونایی هستن که اصلا نمی دونن ماه رمضون چیه؟ اصلا مگه همچین ماهی هم داریم؟

دسته 3. اونایی هستن که می دونن ماه رمضون چیه ؟ولی یا حالشو ندارن یا خلاصه یه دلیل آبکی برا خودشون میتراشن  که روزه نگیرن اینا پدر خودشنو در میارن هر جا میشینن میگن ماه رمشونم داره میاد همیچین با آه میگن که انگار می خوان برن تو قحطی یکی نیست بهشون بگه بابا تو که می خوری دیگه چته ؟چرا عزا گرفتی ؟والا

دسته 3. بنده های خدا دوست دارن بگیرند اما بیماری نمیذاره آخی انقدر هم رعایت میکنن خدا شفاشون بده الهی آمین اینا تازه بعضی هاشونم روزه میگیرن با اینکه حالشون بده قابل توجه دسته 3 خجالت بکشید


دسته5. اینا دیگه آخرشن قشنگ می دونن ماه رمضون چیه کلی هم حالشو میبرن کلی هم ابرو دارن پیش خدا ولی اینا کمن اینا دنیا رو دادن اینا خیلی کارشون درسته این دسته گمنام هم هستن تا زنده اند

 پی نوشت دوم: اگه شما هم دسته ای بلدید که از سر بیکاری خورده به ذهنتون بگید

یه سری هم اینجا بزنید

برچسب‌ها: دست نوشته

+ تاریخ جمعه 91/4/30ساعت 2:34 عصر نویسنده پارمیدا | نظر