• وبلاگ : آزاد
  • يادداشت : سفر يه روزه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نوشته هاي پراکنده 
    بسلامتي
    هميشه به گردش و تفريح
    يه بار توي يه مراسم نوحه خوني بودم، ديدم يه بچه 5-6 ساله بغل دستم داره گريه مي کنه. تعجب کردم. نوحه خون داشت مصيبت نامه ميخوند. يه نوشته سنگين هم بود که درکش واسه يه بچه 5-6 ساله سخت مي اومد. بعد ديدم بچهه يواشکي دستشو مي کنه دهنش و آب دهنشو ميماله چشمش تا مثلا بگه دارم گريه مي کنم. بجون خودم راس ميگم

    پاسخ

    ممنون ايشاالله هميشه سفرها سفرهاي خوب باشه خخخخخخخخ خيلي باحال بود چه گودزيلايي بوده اين ديگهمن خيلي خيلي سخت اشکم در مياد ولي بعضي ها خيلي راحت گريه ميکنن