اين طرف مشتي صدف آنجا كمي گل ريختهموج، ماهيهاي عاشق را به ساحل ريخته
بعد از اين در جام من تصوير ابر تيره ايستبعد از اين در جام دريا ماه كامل ريخته
مرگ حق دارد كه از من روي برگردانده استزندگي در كام من زهر هلاهل ريخته
هر چه دام افكندم، آهوها گريزانتر شدندحال صدها دام ديگر در مقابل ريخته
هيچ راهي جز به دام افتادن صياد نيستهر كجا پا ميگذارم دامني دل ريخته
زاهدي با كوزهاي خالي ز دريا بازگشتگفت خون عاشقان منزل به منزل ريخته!