• وبلاگ : آزاد
  • يادداشت : اگه جاي جنس مخالف خودتون بوديد؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 22 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه دختر چادري 

    سلام

    دفعه اولم نيست ميام.. هر سه تا بحثتون رو دنبال كردم.. ولي اين بار ميخوام يه چيزي بگم.. اگه من پسر بودم:

    روز اول ميپريدم ميرفتم تو خيابون و از صبح تا شب بدون نگراني از اينكه كسي تو خيابون با چشماي وق زده بهم زل بزنه راه ميرفتم. ديگه لازم نبود هي فكر كنم اين آدمي كه داره با يه نيشخند زهرآلود از رو به رو بهم نزديك ميشه قصد داره چه متلكي بگه يا يهو چه حركت زشتي انجام بده. ديگه نميترسيدم كه الان به خاطر چادري كه سرمه كي ميخواد بهم بگه كلاغ سياه ...نگران تنه زدن و بي هوا راه رفتن كسي نبودم.. با خيال راحت از صبح تا شب راه ميرفتم و از حركت هوا بين موهام و روي گوشهام لذت ميبردم

    روز دوم از صبح ميرفتم سينما تا شب كه برم يه تئاتر خوب ببينم چند تا فيلم خوب رو درو ميكردم بدون نگراني از اينكه الان تو سينما كي كنار دستم ميشينه و يا از تنها بودنم ميخواد سوء استفاده كنه.. يا از اين نگران باشم كه تئاتر دير تموم ميشه و من آخر شب چطوري برم خونه

    روز سوم از صبح ميرفتم و تا شب هي تو مسيرهاي مختلف سوار تاكسي ميشدم بدون نگراني از اينكه اين دختر خانومي كه كنار دستم نشسته طفلكي داره با چه زحمتي سعي ميكنه يه كم جمع تر بشينه تا من كه با خيال آسوده با پاهاي باز لم دادم و نصف صندلي عقب رو گرفتم هي باهاش تماس نداشته باشم

    روز چهارم با دوستام ( كه الان اونا هم پسر شدن) ميرفتم پارك يه دست فوتبال ميزديم بعد هم تا شب گردش و تفريح.. صدامو هم تا جايي كه ميتونستم بلند ميكردم و بدون توجه به آدمهاي ديگه هر كر ميخنديدم و داد و بيداد ميكردم.. اگه بازي اي هم بود يه سر ميرفتيم استاديوم آزادي..

    آخييييييييش چه كيفي داد تا اينجا...

    روز پنجم از صبح تا شب ميخوابيدم بدون اينكه كسي بياد هي صدام كنه بگه فلاني بلند شو بده لنگ ظهره چقدر ميخوابي.. كاري ندارم كه.. مسئوليتي جز بخور بخواب به دوشم كه نيست.. پس 24 ساعت تختتتتتتتت ميخوابم!!!

    روز ششم يواش يواش ديگه خسته ميشدم.. دلم برا فهم و شعور و مسئوليت پذيريم تنگ ميشد.. يه گشتي تو خيابونا ميزدم .. بدون نگراني از تنها بودن ميرفتم غذامو تو يه رستوران ميخوردم (ديگه لازم نبود مواطب باشم ببينم اين كافه يا رستوران رو درش زده ورود افراد مجرد- كه معمولا فقط شامل خانوما ميشه كه اگه ازدواج نكرده باشن اصلا آدم به حساب نميان تو جامعه- ممنوع)

    روز هفتم هم با خوشحالي كارامو ميكردم و منتظر فردا ميشدم كه خود دوست داشتني مو دوباره به دست بيارم..

    با تشكر از برنامه خوبتون!!!!!!!