بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت
بی تو ای شوق غزلآلودهی شبهای من
لحظهای حتی دلم با من همآوایی نداشت
آنقدر خوبی که در چشمان تو گم میشوم
کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!
این منم پنهانترین افسانهی شبهای تو
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت
درگریز از خلوت شبهای بیپایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت
پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی میساختم آنجا که دریایی نداشت
پشت پا میزد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس ناکامیم تقدیر جاپایی نداشت
شعرهایم مینوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانیات یک قطره خوانایی نداشت
ماه شب هم خویش میآراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابیات هرگز خودآرایی نداشت
حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی ایی نداشت
عشق اگر دیروز روز از روزگارم محو بود
در پسِ امروزها دیروز، فردایی نداشت
بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت
باتشکر از کیارش مدیر وبلاگ دوست دارم
نمیدونم بعد خوندن این پست با من هم عقیده میشید یا منو یه خرافاتی بالفطره مینامید براتون تعریف میکنم دیگه خودتون قاضی شید و حکم بدید
به چند وقتیه که همش وسایلم تو خونه گم میشه خیلی هم عجیبه تا حالا هم این وسایل پیدا نشده حالا براتون قشنگ میگم چی شده
اولین چیزایی که شروع کرد گم بشه برگ های پیرینت شده ثبت نام ارشد ,برگه رشته های انتخابی و برگه اعلام قبولی در ارشد خلاصه همش گم شد یعنی آب شده رفته تو زمین نیست که نیست
دومین چیزی که گم شد یه کابل HDM بود که از دستگاه دیجیتالمون بود دستگاه رو به داداشمو اینا دادیم سیم رابط رو نگه داشتم حالا این سیم رابط گم شده یعنی دود شده
سومین چیزی که گم کردم فلشمه یه شب برای زن داداشم توضیح دادم که چه جوری با فلش تو کامپیوتر باید کار کنه بعد همون جا فلشو گذاشتم بغل لب تاپ حالا نیست اونم دود شده
به خدا دیگه جرات نمیکنم چیزی رو تو کشو یی یا کمدی بذارم میترسم گم شه الان فلش یکی از دوستام پیشم همش میترسم اینم گم شه فعلا شاهد باشد گذاشتمش تو کشو زیر تلویزیونی مون یعنی این وسایل من کجا میرن؟آیا خانه ما در محاصر از ما بهتران هستند؟آیا آنها به وسایل من بیش از من احتیاج دارن؟
میگن نباید گفت از ما بهترون چون اونا درجشون از ادم پایین تره نمیدونم فعلا که من از همین جا اعلام میکنم دوستان نامریی من خواهش میکنم اگر کار شماست برشون گردونید و شخصی را از نگرانی دربیاورید ممنون میشم ازتون
گفتم اینجا بگم شاید اونا هم بیان نت
یه چیزه جالب چون من همش به این موجودات عزیز میگم دوستان الان تو خانواده اینا شهرت پیدا کردند به دوستان من یعنی داداشم میگه فلان وسیلمون گم شده به دوستات بگو بیارن خانواده ای دارم من
دیشب با یکی از دوستای دوران دبستانم که تا حالا باهاش دوستیم ادامه پیدا کرده داشتم حرف میزدم از هر دری سخنی گفت و کلی یاد اون روزهاافتادیم و از سادگی و بچگیمون گفتیم از دوستان که ماشالله همه ازدواج کردنو رفتن سر خانه و زندگی و هرکدومی یکی دوتا بچه دارن هر کدومو نام برد و از حالشون گفت و اخرش دیدم تنها یالغوز این جمع منم از بالا رفتن بی خود سنمون گفتیم از موهای سپیدی که جا خوش کردن بین موهامون گفتیم از اینکه موهای سپید شدن تل سرمون واون از چروک زیر چشماش گفت و اینجا بود که پی بردم مجردی هم بد نیستا من هنوز چروک ندارم خدا را شکر آخه زوده هنوز چروک زیر چشم
و درآخر از یه خبر بد بهم داد خبری که خیلی ریختم خبر مرگ یکی از بچه ها رو کسی که سه سال راهنمایی رو باهاش گذروندم کلاس اول راهنمایی باهم روی یه نیمکت می نشستیم خلاصه گفت که چند سال پیش سرطان خون می گیره و بعد هم فوت میکنه قیافش از چشم دور نمیشه
خدا رحمتش کنه دختر خوب و نسبتا شیطونی بود واقعا چرخ گردون چه بازی هایی که نداره
یه حمدو سه تا قول هوالله نثار روحش سمیه جان درجوانی رفتی انشالله ان دنیابرایت زیبا باشد
قران من شرمنده ی توام اگر از تو اواز مرگی ساخته ام که هروقت در کوچه مان اوازت بلند می شود همه از هم می پرسند چه کسی مرده؟!
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تورا برای مردگان ما نازل کرده!
قران من شرمنده ی توام اگر تورا از یک نسخه ی عملی تبدیل به یک افسانه ی موزه نشین کرده ام.یکی ذوق می کند که تورا روی برنج نوشته،یکی ذوق می کند که تورا فرش کرده،یکی ذوق می کند که تورا با طلا نوشته،یکی به خود می بالد که تورا در کوچک ترین قطع ممکن منشر ساخت
ایا واقعا خدا تورا فرستاده که موزه سارزی کنیم؟!
قران من شرمنده ی توام اگر حتی انانکه تورا می خوانند و می شنوند، انچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره!
اگر چند ایه از تورا به یک نفس بخوانند،مستمعین فریاد می زنند احسنت!!!!!
گوی مسابقه ی نفس است!
قران من شرمنده ی توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای ،حفظ کردن تو با شماره صفحه،خواندن تو از اخر به اول،یک معرفت است یا یک رکوردگیری؟!
ای کاش انانکه تورا حفظ کرده اند حفظ کنی تا اینچنین تورا اسباب مسابقات هوش نکنند.
خوشا بحال انکه دلش رحلی ست برای تو
انانکه وقتی تورا می خوانند و می شنوند،گویی قران همین حالا بر ایشان نازل شده.
خوشا بحال انانکه خدارا با تو میذشناسند.
انچه ما با قران کرده ایم،تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشانده ایم.
سخنی گرانبها از دکتر علی شریعتی
جناب حامی ممنون
پی نوشت: برگرفته از وبلاگ دوست خوبم عسل( برای وطنم هرچند... )
من یه چــــــــــــــــــــــــــرای بزرگ دارم از همه چه خودم چه اونایی که باید میگفتن و نگفتن
چرا خیلی حقیقت ها گفته نمیشه؟چرا خیلی وقتها ما توی جهلی قرار میگیریم که ناخواسته است؟
چرا به جای حقیقت ها دروغ ها گسترش پیدا میکنند؟
چرا اگر کسی خواست حقیقتی رو بگه ساکتش میکنن؟
چرا من باید خیلی حقیقت ها رو حالا بفهمم ؟
چرا نباید حقیقت ها رو در زمان خودش بفهمیم؟
البته من نوعی هم در کشف نشدن حقیقت ها سهم دارم چون برای پیدا کردن حقیقت کم تلاش میکنم
بیشتر حقیقت ها برای همه سود داره اما همیشه حقیقت ها پنهانن چــ ـــ ـــ ـــــ ــــ ــــرا؟